جدول جو
جدول جو

معنی هجا کردن - جستجوی لغت در جدول جو

هجا کردن
(فَ زَ تَ)
هجو کردن. (ناظم الاطباء). مسخره کردن. مذمت کردن. دشنام دادن. مضحکه قرار دادن. ذم کردن. هجا گفتن. بدگفتن و فحش دادن و استهزاء کردن در شعر ’: خطیبان را گفت تا او را زشت گفتند بر منبرها و شعرا را فرمود تا او را هجا کردند. ’ (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 30).
هجا کرده ست پنهان شاعران را
قریعآن کور ملعون چشم گشته.
عسجدی (دیوان چ طاهری شهاب ص 35).
ترا هجا نکند انوری معاذاﷲ
نه او که از شعرا کس ترا هجا نکند
نه از بزرگی تو زانکه در معایب تو
چه جای هجو که اندیشه هم کرانکند.
انوری.
، تهجیه. (تاج المصادر بیهقی). جدا کردن هجاهای یک لفظ. باز کردن هجای الفاظ. تقطیع کردن لفظ را به حروف. و رجوع به هجا و هجاء و هجو شود
لغت نامه دهخدا
هجا کردن
بد گفتن، ذم کردن، دشنام دادن، باز کردن حروف الفبا، تقطیع کردن لفظ را به حروف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَرْ تَ)
تباه کردن. نابود ساختن. (ناظم الاطباء). ضایع کردن. از بین بردن. هبا داشتن:
سیرت این چرخ کنون یافتم
بایدمان کرد بدین ره هباش.
ناصرخسرو.
اسب بچار صولجان گوی زمین کند هبا
طاق فلک بیا گند هم به هبای معرکه.
خاقانی.
ترک آورد زر و زن و فرزند و خانمان
و اسباب ملک و مال سراسر هبا کند.
مظهر دهلوی (از ارمغان آصفی).
، ریزریز کردن، ساییدن، بخار کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ)
به هوا بالا بردن چیزی را چون بالن و بادبادک
لغت نامه دهخدا
(فُ کَ دَ)
هجی کردن کلمه ای را، یعنی حروف و حرکات و اعراب آن را جدا کردن مثلاً به جای ’حسن’ بگوییم: ’ح زبر ح ، س زبر س ، ن ساکن حسن’. (یادداشت به خط مؤلف). حروف مقطعۀ کلمه را با اعراب بیان کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هبا کردن
تصویر هبا کردن
نابود ساختن، ضایع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
واج گرفتن واج گفتن هجی کردن کلمه. حروف و حرکات واعراب آنراجداکردن مثلا بجای (حسن) بگوییم: (ح زبرح س زبرس ن ساکن، حسن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجاکردن
تصویر هجاکردن
نکوهیدن زشت گفتن زشت خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ها کردن
تصویر ها کردن
گرم کردن دست یا هر چیز سرد به وسیله حرارت نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جا کردن
تصویر جا کردن
محبوب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جا کردن
تصویر جا کردن
((کَ دَ))
گنجاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
((هِ جّ. کَ دَ))
کلمه حروف و حرکات و اعراب آن را جدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هبا کردن
تصویر هبا کردن
((هَ. کَ دَ))
تباه کردن، نابود ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
للتهجئة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
Spell
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
épeler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
писати по буквам
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
mengeja
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
soletrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
deletrear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
literować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
ہجے کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
สะกด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
לאיית
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
spellen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
綴りを言う
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
拼写
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
spell
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
철자하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
hecelemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
произносить по буквам
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
उच्चारण करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
sillabare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
buchstabieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هجی کردن
تصویر هجی کردن
বানান বলা
دیکشنری فارسی به بنگالی